حضرت مهدى‏ (عجّل اللَّه تعالى فرجه) در  کتاب مقدس و صحاح سته

با توجه به اینکه شهادت امام حسن عسگری (ع) مصادف است با اغاز امامت و ولایت حضرت صاحب الزمان بنده اولا شهادت این امام مظلوم را به فرزند بزرگوارشان و تمامی شعیان جهان تسلیت گفته و همچنین اغاز امامت مهدی زهرا (عج) را تبریک و تهنیت عرض مینمایم. با توجه به اینکه ایشان  یگانه منجی عالم بشریت هستند به نمونه هایی از نظرات اهل سنت و پیروان کتاب مقدس در مورد ایشان اشاره مینمایم و انشالله در کامنت های بعدی به صورت کاملتر به این موضوع خواهم پرداخت.

 اينكه مهدى ( ع ) خواهد آمد امرى است كه شيعه و سنّى بر آن اتّفاق دارند و حتّى غير مسلمانان نيز در كتابهايشان مژده يك نجات دهنده را در آخرالزّمان به پيروانشان داده‏اند .
به عنوان نمونه: در تورات ، اشعياى نبى ، فصل 11 آمده است:
« . . . مسكينان را به عدالت داورى خواهد كرد و به جهت مظلومان زمين به راستى حكم خواهد كرد . . . گرگ با برّه سكونت خواهد كرد و پلنگ با بزغاله خواهد خوابيد و گوساله و شير پروارى با هم ، و طفل كوچك آنها را خواهد راند . . . در تمامى كوه مقدّس من ضرر و فسادى نخواهند كرد . زيرا كه جهان از معرفت خداوند پر خواهد شد . »

در عهد عتيق ، كتاب مزامير ، مزمور37 ، چنين آمده است:
« . . . زيرا كه شريران منقطع خواهند شد و امّا منتظران خداوند وارث زمين خواهند شد . هان! بعد از اندك زمانى شرير نخواهد بود . در مكانش تأمّل خواهى كرد و نخواهد بود ، و امّا حليمان وارث زمين خواهند شد . . . و ميراث آنها خواهد بود تا أبدالآباد . »

درسوره انبياء آيه 105 مى‏خوانيم:
« وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِى الزَّبورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أنَّ الارضَ يَرِثُها عِبادِىَ الصَّالِحُونَ .
يعنى: ما در زبور (داود ( ع ) ) نوشتيم كه سرانجام ، وارث زمين بندگان شايسته من خواهند شد . حال يكبار ديگر متن زبور را كه در اين نوشتار آورديم بخوانيد و با اين آيه مقايسه كنيد و ببينيد كه چگونه خداوند اين قسمت از زبور را محفوظ نگه داشت تا آيندگان بدانند كه حكومت زمين سرانجام به دست انسانهاى شايسته خواهد افتاد و سرنوشت افراد شرور و ظالم جز نابودى نيست .

در انجيل لوقا ، فصل12  آمده است:
«كمرهاى خود را بسته ، چراغهاى خود را افروخته بداريد ، و شما مانند كسانى باشيد كه انتظار آقاى خود را مى‏كشند كه چه وقت از عروسى مراجعت كند ، تا هر وقت آيد و در را بكوبد بى درنگ براى او باز كنند . خوشابه حال آن غلامان كه آقاى ايشان چون آيد ايشان را بيدار يابد . پس شما نيز مستعدّ باشيد ، زيرا در ساعتى كه گمان نمى‏بريد پسر انسان مى‏آيد» .

بر خوانندگان محترم مخفى نيست كه معناى عبارت انجيل لوقا همان انتظار فرج است كه از نظر شيعه منتظر واقعى ظهور امام زمان ( ع ) مانند كسى است كه منتظر آمدن مهمان عزيزى است كه قبلاً خانه راتميز كرده و غذا را آماده مى‏كند . او نيز خانه دل را از آلايشهاى مادّى تميز كرده و از گناهان مى‏پرهيزد . معروف را دوست دارد و بدان امر مى‏كند و از منكر بيزار است (نه بى‏تفاوت) و از آن نهى مى‏نمايد و چون منتظر نابودى ظلم است به اندازه توانش با آن مى‏ستيزد . ياور حقّ و عدل و دشمن باطل و جور است . اين است معناى انتظار فرج كه در روايات اهل بيت ( ع ) آن را افضل عبادات شمرده‏اند .

ترمذى اصل روايت را از رسول گرامى اسلام ( ص ) نقل كرده است كه: «افضل العبادة انتظار الفرج» . ج5 سنن ، ص528 - كتاب الدعوات ، باب 116 - فى انتظار الفرج و غير ذلك ، ح 3571 . امّا قطعاً آنها از اين روايت آنطور كه شيعه معنى مى‏كند برداشت نمى‏كنند .

صاحبان صحاح نيز در مورد حتمى بودن خروج مهدى ( ع ) رواياتى نقل كرده‏اند كه ذيلاً مى‏آيد:

1 - اگر از عمر دنيا بيش از يك روز نمانده باشد خداوند آن روز را طولانى مى‏كند تا آنكه مردى از اهل بيتم مبعوث شود كه اسم او اسم من است . او زمين را از قسط و عدل پر مى‏كند همانگونه كه از ظلم و جور پر شد . الف - سنن ترمذى ، ج4 ص 438 - كتاب الفتن ، باب 52 ما جاء فى المهدى ، ح 2231 .
ب - سنن ابى‏داود ، ج4 ص106 - كتاب المهدى ، ح 4282 (مختصراً) و 4283 .

2 - دنيا به پايان نمى‏رسد تا آنكه مردى از اهل بيتم بر عرب حكومت كند كه اسم او اسم من است . سنن ترمذى ، همان ، ح 2230 .

3 - اگر از عمر روزگار فقط يك روز مانده باشد خداوند مردى از اهل بيتم را مبعوث مى‏كند كه زمين را پر از عدل كند همانگونه كه پر از ستم شد . سنن ابى‏داود ، كتاب المهدى ، همان .

روايتهاى مزبور از رسول خدا ( ص ) نقل شده است و معناى آنها - چنانچه خوانندگان محترم نيز متوجّهند - اين است كه خروج مردى از اهل بيت پيامبر ( ع ) حتمى است نه آنكه يك روز از عمر دنيا مانده و او يكروزه دنيا را پر از عدل و داد مى‏كند .

معیار های صحیح اتخاب یک نماینده

با توجه به اینکه ما باید برای رای دادن و  انتخاب نماینده پاسخگو باشیم پس باید برای انتخاب نماینده معیارهای صحیح  را بشناسیم و در نظر بگیریم که  در بیانات امام خمینی و مقام معظم رهبری به این معیارها بارها اشاره شده است. و به نظرم مهمترین این معیارها عبارتند از:

1-متعبد و متعهد به نظام جمهوری اسلامی ایران و اصل ولایت فقیه

2- دارا بودن مدیریت و توانمندی بالا در عرصه های مدیریتی و اجرایی کشور : که با داشتن اصل اول میشود متخصص متعهد

3-نداشتن روحیه اشرافی گری و تجمل گرایی: که خطرناک ترین اسیب برای یک نماینده است و داشتن این خو باعث میشود تمامی اعتقاد ات دیگر فرد را هم تحت الشعاع قرار دهد که نمونه  های تاریخی بسیار زیادی وجود دارد که این روحیه باعث شده است شمشیر به روی امام کشیده شود و همچنین بعد از انقلاب بزرگان زیادی را  وارد وادی ضلالت و گمراهی کرد و از مسیر انقلاب اسلامی خارج نمود.

4- تعصب جاهلانه و نگاه تبعیض امیز نداشته باشد.

5- عدم استفاده از روش های نا صحیح تبلیغی که خلاف شرع و اخلاق باشد

6- دوری از دادن وعده و وعیدهای  غیر عملی و خارج از وظیفه: که این وعده ها یعنی توهین به شعور رای دهندگان

نماینده خوب؟؟؟

نماینده خوب؟؟؟

همانگونه که میدانید وظیفه اصلی نماینده مجلس، قانونگذاری است ولی متاسفانه در کشور ما این وظیفه به فراموشی سپرده شده است! و مردم وظیفه نماینده مجلس را تا سر حد کشیدن یک جوی آب!!!!!!!! پایین اورده اند و تنها از نماینده همین انتظار را دارند. بنده منکر این وظیفه فرعی نماینده نیستم ولی می خواهم بگویم که برای انتخاب نماینده باید منافع و مصالح کشور را در نظر بگیریم

پس شرط اول کاندید خوب این است که ایشان منافع و مصالح کل کشور را در نظر بگیرد که این مهم جز با پایبندی نماینده به مبانی اسلام و انقلاب اسلامی و همچنین التزام عملی به ولایت فقیه که رکن اساسی کشور ماست براورده نمیشود (خیلی جای بحث دارد که بفهمیم التزام عملی به ولایت فقیه یعنی چه؟؟؟). و در این راستا باید نظرات امام خمینی و همچنین رهبری را در مورد نماینده خوب بدانیم و مد نظر قرار دهیم.

با توجه به اینکه در شهر ما مانند بسیاری از نقاط کشور این نگاه پیدا شده است که یک نماینده خوب کسی است که برای محلش بیشتر کار کند پس نماینده ما با توجه به داشتن اصل اول، باید شخصی باشد که بتواند اعتبارات جذب شده را به عدالت( حال عدالت یعنی چه؟؟!!) میان تمامی نقاط شهرستان تقسیم کند نه برای محل خود...

دوستان عزیز مابرای رای دادنمان باید نزد خدا و امام زمان (عج) پاسخگو باشیم و خداوند هیچ توجیهی را ازما قبول نمی کند.چرا که ما با رای خود سرنوشت خود و جامعه را رقم میزنیم.

نکته خیلی خیلی مهم : متاسفانه ما به هرکاندیدی که رای میدهیم از ایشان توقع داریم برای شخص ما کاری انجام دهد یا وامی ردیف کند و یا..... که با این نگاه قطعا از هیچ نماینده ای راضی نخواهیم بود

کاندیدای من ؟؟؟

کاندیدای من ؟؟؟

مدتی است که بحث انتخابات مجلس در اسفرورین هم مانند سایر نقاط کشور بسیار داغ است در این مجال بر ان شدم در مورد معیار های انتخاب با دوستان عزیز هم اندیشی نمایم.

در راستای رای دادن به کاندیدای بومی یا غیربومی عده ای از دوستان معتقدند باید به کاندیدای بومی رای داد. این گروه معتقدند چون در در دوره های قبل اسفرورین به جایگاه واقعی خود نرسیده است و کاندیدای بومی می تواند اسفرورین را به جایگاهش برساند( که بسیاری از همشهریان عزیز اینگونه می اندیشند).

نظر دوم اینست که ما باید به فرد اصلح و شایسته رای بدهیم که اگر این شخص اصلح، بومی باشد فبهاالمراد وگرنه صرف بومی بودن دلیل کافی برای دادن رای نمی باشد.

نظر شما چیست و با کدام گروه موافقید؟؟؟

شهادت پیامبر و داستان شوم سقیفه

شهادت پیامبر (ص) و داستان شوم سقیفه

شهادت پیامبر عظیم الشان اسلام برای ما مسلمین بزرگترین مصیبت است چرا که به گفته قران اسوه حسنه برای تمامی انسانها از میان ما رفت.ولی با شهادت پیامبر اکرم داغی دیگر بر قلب شیعه و تمامی انسانهای ازاده جهان نشست و ان غصب خلافت بود. هنوز پیامبر دفن نشده بودن که در ان مجمع شوم شخصی دیگر جایگزین امام علی شد و راه گمراهی همیشگی را بر روی بشر گشود. از ان جلسه شوم بستن دستهای علی (ع) رقم خورد از ان جلسه شوم اتش زدن خانه زهرا و شکستن پهلوی مبارک ایشان رقم خورد، تکه تکه شدن جگر حسن و تیر باران شدن پیکر مطهر ایشان، بریده شدن گلوی حسین ، به اسارت رفتن زینب رقم خورد.تيرى را كه عمر سعد صبح عاشورا به سوى اردوى حسينى رها مى‏كند و تيرى را كه حرمله بر گلوى على اصغر عليه‏السلام مى‏زند تيرى است كه در سقيفه رها شد و بر قلب پيامبر نشست؟ و آيا آن تير، بر حنجره اصغر نشست يا بر جگر دين فرود آمد؟ چه خوب و عميق دريافته و سروده است مرحوم آيه‏اللَّه كمپانى:

فما رماه اذ رماه حرمله -و انما رماه من مهد له
سهم اتى من جانب السقيفه -و قوسه على يد الخليفه
و ما اصاب سهمه نحر الصبى-بل كبد الدين و مهجة النبى

نتیجه سقیفه به ضلالت رفتن بسیاری انسان های جهان بود که غاصبین خلافت باید پاسخگوی ان در جهان واپسین باشند.

شهادت پیامبراعظم اسلام و سبط اکبرش حضرت حسن مجتبی و امام رضا (ع) بر تمامی مسلمین جهان تسلیت باد.

پیامبر اسلام(ص)، شهادت یا وفات؟؟؟

پیامبر اسلام(ص)، شهادت یا وفات؟؟؟

با فرار رسیدن شهادت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و  امام حسن مجتبی علیه السلام کم کم طبل پایان 2ماه عزاداری زده میشود. بدون مقدمه ‍؛ در عصر حاضر عامه مردم معتقدند پیامبر به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند ولی اگر در روایات و اتفاقات گذشته عمیق شویم متوجه میشویم که پیامبر و علی بن ابی طالب و فرزندان او تا امام حسن عسکری علیه السلام همگی شهید شده اند. حال معلوم نیست چرا در حال حاضر چرا خیلی مصر هستند که اینطور وانمود کنند که پیامبر اکرم به مرگ طبیعی از دنیا رفته اند. در این مطلب به روایات و اسنادی که نشان میدهد آن دو ملعونه باعث شهادت رسول الله بوده اند می پردازم. هر چند در این دو مصیبت بزرگ عایشه ملعونه نقش داشته است ولی به جهاتی فقط به جریان شهادت رسول الله صلی الله علیه و آله می پردازیم:


وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن یَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَیْهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شَیْئًا وَسَیَجْزِی اللّهُ الشَّاکِرِینَ. (آل عمران ایه 144)

محمد [ص‏] فقط فرستاده خداست‏؛ و پیش از او، فرستادگان دیگرى نیز بودند؛ آیا اگر او بمیرد و یا کشته شود، شما به عقب برمى‏گردید؟ [و اسلام را رها کرده به دوران جاهلیّت و کفر بازگشت خواهید نمود؟] و هر کس به عقب باز گردد، هرگز به خدا ضررى نمى‏زند؛ و خداوند بزودى شاکران [و استقامت‏کنندگان‏] را پاداش خواهد داد.


کتابهای سیره و حدیث مرگ رسول خدا بوسیله سم را تایید کرده اند و آن را با احادیث متواتر ذکر کرده اند از جمله:

ابن سعد میگوید در روایتی آمده است: پیامبر ص مسموم درگذشت و شصت و سه ساله بود. این قول ابن عبده است.


(المجدد فی الانساب. محمد بن محمد علوی ص6)

شیخ مفید میگوید: او در مدینه روز دوشنبه دوشب باقیمانده از ماه صفر در سال هم هجری درگذشت درحالیکه شصت و سه سال داشت. (المقنعه شیخ مفید ص456 و منتهی المطلب حلی ج2ص887)

علامه حلی شهادت رسول خدا را به وسیله سم ذکر میکند.


(منتهی المطلب حلی ج2 ص887)

در کتاب جامع الرواه آمده است: پیامبر ص در مدینه مسموم درگذشت.


(جامع الرواه محمد علی اردبیلی ج2ص463)

شیخ طوسی میگوید: رسول خدا دو شب باقیمانده از ماه صفر در سال دهم هجری مسموم درگذشت.


(تهذیب الاحکام ج6ص1 و بحار الانوار ج22ص514)

بیهقی از عبدالله بن مسعود روایت کرده است که وی گفت: اگر 9 بار قسم بخورم که رسول خدا کشته شده اشت برایم محبوبتر است از اینکه یکبار قسم بخورم که او کشته نشده است به جهت اینکه خداوند او را پیامبر شهید قرار داده است.


(السیره النبویه ابن کثیر دمشقی ج4ص449)

حاکم نیشابور کشته شدن رسول خدا را تایید کرده است. آنجا که میگوید: شعبی گفته است: بخدا قسم رسول خدا و ابوبکر با سم کشته شدند و عمر و عثمان و علی بن ابیطالب با شمشیر کشته شدند و حسن بن علی با سم و حسین بن علی با شمشیر کشته شد.


(المستدرک. ج3ص60)

ابن مسعود کشته شدن پیامبر با سم زن یهودی خیبر را تکذیب کرده اما خود او تایید و تاکید می کند که پیامبر صلی الله علیه و اله در سنه 11 هجری کشته شده است. (توجه کنید)


(السیره نبویه ابن کثیر ج4ص449 و البدایه و النهایه ج6ص317و322)

رسول خدا ص فرمود: هیچ پیامبری یا وصی او نیست مگر آنکه شهید میشود. (بصائر الدرجات ص148و بحارالانوار ج17ص405و ج40ص13) و همچنین فرمودند: هیچ کس از ما (اهل بیت) نیست مگر آنکه مسموم یا مقتول خواهد بود.


(کفایه الاثر-خراز قمی ص 162 و وسائل الشیعه ج14ص2 و بحارالانوار ج45ص1 و من لایحضره الفقیه ج4ص17 )

پس شهادت حضرت رسول توسط سم قطعی است. ولی چه کسی و در چه زمانی ایشان را به شهادت رسانده اند ؟؟؟ 


برگرفته از کتاب "زندگینامه پیامبر محمد و ابوبکر" تالیف دکتر نجاح الطائی

غزالي و غدير خم (اثبات حقانيت امام مظلوم)

غزالي و غدير خم (اثبات حقانيت امام علي(ع))

امام غزالي : از خطبه‌هاي رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله وسلم) خطبه آن حضرت به اتفاق همه مسلمانان در روز عيد غدير خم است كه در آن فرمود : هر كس من مولا و سرپرست او هستم ، علي مولا و سرپرست او است . عمر پس از اين فرمايش رسول خدا (صلي الله عليه وآله وسلم) به علي (عليه السلام) اين گونه تبريك گفت :

«افتخار ، افتخار اي ابوالحسن ، تو اكنون مولا و رهبر من و هر مولاي ديگري هستي .»

اين سخن عمر حكايت از تسليم او در برابر فرمان پيامبر و امامت و رهبري علي (عليه السلام) و نشانه رضايتش از انتخاب علي (عليه السلام) به رهبري امت دارد ؛ اما پس از گذشت آن روز‌ها ، عمر تحت تأثير هواي نفس و علاقه به رياست و رهبري خودش قرار گرفت و استوانه خلافت را از مكان اصلي تغيير داد و با لشكر كشي‌ها ، برافراشتن پرچم‌ها و گشودن سرزمين‌هاي ديگر ، راه امت را به اختلاف و بازگشت به دوران جاهلي هموار كرد و [مصداق اين آيه قرآن شد :]

پس، آن [عهد] را پشتِ سرِ خود انداختند و در برابر آن ، بهايى ناچيز به دست آوردند، و چه بد معامله‏اى كردند.(1)

منبع: سر العالمين وكشف ما في الدارين ، ابوحامد غزالي ، ج1 ، ص4 ، باب في ترتيب الخلافة والمملكة

أنامدينة العلم وعلي بابها

أنامدينة العلم وعلي بابها

يكى از رواياتى كه اعلميت و برترى مطلق اميرمؤمنان عليه السلام را بر ديگر اصحاب و خلفاى سه‌گانه به اثبات مى‌رساند، روايت مشهور «أنامدينة العلم وعلي بابها» است .

همچنين ثابت مى‌كند كه مسلمان وظيفه دارند سنت پيامبر صلى الله عليه وآله را تنها از طريق اميرمؤمنان عليه السلام دريافت كنند، راه هدايت تنها منحصر به اين خانه است و تنها راه و طريق به سوى خانه منحصر به اميرمؤمنان عليه السلام .

اين روايت با تعبير‌هاى گوناگون در حدود ده‌ها مصدر از مصادر اهل سنت از طريق امير المؤمنين عليه السلام، عبد الله بن عباس و جابر بن عبد الله الأنصارى با تعبيرات «أنا مدينة العلم وعلي بابها»؛ «أنا مدينة الحكمة وعلي بابها» و «أنا دار الحكمة وعلي بابها» نقل شده است .

«علي مع الحق والحق مع علي»

«علي مع الحق والحق مع علي»

يكى از رواياتى كه عصمت مطلق اميرمؤمنان عليه السلام و برترى بى‌چون و چراى

آن حضرت را بر تمام اصحاب و بلكه بر تمام امت ثابت مى‌كند، روايت مشهور «علي

مع الحق والحق مع علي» است.

چرا كه طبق اين روايت، اميرمؤمنان عليه السلام همواره با حق است و هرگز از حق

جدا نخواهد شد و حق گرداگرد آن حضرت مى‌چرخد، هر جا كه على بن أبى طالب

عليه السلام باشد. و اين همان عصمت مطلقى است كه شيعيان قائل هستند؛

زيرا معناى عصمت مطلق، چيزى غير از «همراهى هميشگى با حق و صواب، و

عدم اشبتاه در گفتار و كردار» نيست و زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه وآله

شهادت دهد كه اميرمؤمنان در همه حالات و همواره با حق است و هيچگاه از حق

جدا نمى‌شود، عصمت مطلق آن حضرت ثابت مى‌شود؛ زيرا كردار و گفتار انسان

خطا كار، همواره با حق نيست و ممكن است گاهى بر خلاف حق باشد؛ چون

امكان خطا و اشتباه براى افراد غير معصوم همواره وجود دارد.

شب چه بوَد؟ طُرّه‌ای از موی تو

آسیابِ فاطمه می‌چرخد و آسیاب روزگاران نیز.

 نیایش، زهد، اخلاص، فشار اقتصادی و گذشت روزگار، فاطمه را چنان رنجور كرده كه تنها، سایه‌ای ملكوتی به نظر می‌آید.

دستان نحیف، آسیاب صخره‌ای را می‌چرخانند. او تا اوج خستگی كار می‌كند. طُرّه‌ای از موی مشكینش به آسیاب می‌رسد. آسیاب می‌چرخد و می‌چرخد و چشمانِ خسته ی زهرا بسته می‌شوند. سنگ آسیاب می‌ایستد. فاطمه خواب است و سنگ می‌چرخد. (1)

آری، برای آن كه سنگ بچرخد و فاطمه با آرامش چشم بر هم نهد، فرشته فرود می‌آید.(2)

گاه كه فاطمه به نماز می‌ایستد، نوزاد می‌گرید، فرشته گهواره را می‌جنباند تا كودك آرام گیرد.(3)

زهرا چنان در عشق الهی می‌سوزد كه سرتاپا خدایی شده و آن چنان كه «خشنودی او خشنودی خداوند و خشم وی خشم پروردگار»(4) به شمار می‌آید.

آفریدگار مریم را آفرید و زكریا سرپرستی او را برعهده گرفت و فاطمه را آفرید و محمّد سرپرستی او را برعهده گرفت.(5)

كسی محبوبتر از فاطمه نزد رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله و سلم نیست. (6)

گاه كه فاطمه به نماز می‌ایستد، نوزاد می‌گرید، فرشته گهواره را می‌جنباند تا كودك آرام گیرد

اینك در می‌یابیم چرا هرگاه پدر عزم سفر دارد با آخرین كسی كه خداحافظی می‌كند فاطمه است و هنگام بازگشت از سفر، زهرا نخستین فردی است كه رسول خدا به دیدارش می‌شتابد. وی را می‌بوسد و بهشت را استشمام می‌كند.

شگفتا از چنین جایگاهی! بانویی عاشق خداوند و معشوق محمد، بانویی كه با چشم سر و چشم دل می‌بیند، بانویی بسانِ تندیسی تراشیده شده از نور، پَری آمده از دنیای پریان تا چند سالی را در زمین زندگی كند.

چه روح بلندی كه پیكر رنجور از حمل آن رنج می‌كشد.

پدر و شویش از جهاد برمی گردند. پدر وارد خانه ی دخترش می‌شود. در ورودی اتاق پرده ای، در گردنش گردنبندی و در گوشهایش گوشواره‌ای می‌بیند، اندوهگنانه برمی گردد.  (7)

فاطمه، راز ناخرسندی پدر را درمی یابد. گردنبند و گوشواره و پرده را می‌كند و با فروش آنها، پولشان را به مسلمانان بینوا می‌پردازد. ابر اندوه از چهره پدر زدوده می‌شود و می‌گوید:

 پدرش فدایش... پدرش فدایش... پدرش فدایش.

دنیا برای محمد و خاندان وی نیست.

"ولادتش مبارک"

پی‌نوشت‌ها:

1)لسان المیزان، عسقلانی، ج 5، ص 65،- مقتل الحسین،خوارزمی، ص 68. 

2) مناقب ابن شهرآشوب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 348 و 385.

3) مناقب ابن شهرآشوب، ابن شهرآشوب، ج 3، ص 35.

4)  مستدرك حاكم، نیشابوری، ج 3، ص 153- التّدوین، یافعی، اسكندریه، ج 3، ص 42- اسدالغابة، ابن اثیر، ج 5، ص 522

5) الترمذی، ج 13، ص 247- ینابیع المودّة، قندوزی، ص 172

6) الروضة النّدیة، دمشقی.

7) مستدرك، الحاكم، نیشابوری، ج 3، ص 152 و 153

 

منبع:

یك آسمان پروانه، كمال السید،  ترجمه: حسین سیدی